loading...
آرال پیک
ارش بازدید : 204 شنبه 27 خرداد 1391 نظرات (0)

روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید:

 

فردا چه می کنی؟

 

گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم.

 

همسرش گفت: بگو ان شاءا...

 

او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی.

 

از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.

 

ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد.

 

همسرش گفت: کیست؟

 

او جواب داد: ان شاءا... منم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 541
  • کل نظرات : 62
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 90
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 82
  • بازدید امروز : 55
  • باردید دیروز : 339
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 1,429
  • بازدید ماه : 4,366
  • بازدید سال : 31,664
  • بازدید کلی : 408,618